تخت جمشید ( پارسه )

پارسه سکوت نیست ُ حقیقتی است که بر سنگ نوشته اند .

تخت جمشید ( پارسه )

پارسه سکوت نیست ُ حقیقتی است که بر سنگ نوشته اند .

مختصری در باب تل باکون - از مهندس جلال محمدی

مختصری در باب

تل باکون

سرآغاز

      یکی از دشتهای تاریخی فلات پهناور ایران جلگه مرودشت می باشد . این دشت وسیع و پهناور در عین اینکه حاوی زیباترین و عظیم ترین آثار تاریخی از عهد عیلام تا دوران مختلفه اسلامی است . آثار زیادی نیز از دوره های ماقبل تاریخ د رخود جای داده است .

      آثار ماقبل تاریخ را در تپه های ماقبل تاریخ می توان یافت و از این جهت این قبیل آثار را ماقبل تاریخ می نامند که طی حفاریهای صورت گرفته اثری از خط و کتابت بدست نیامده است . و به همین لحاظ اطلاع بر احوال و کردار مردمان قبل از تاریخ مشکل است و تنها از روی آثار و ساخته هایشان می توان مطلبی درخور توجه بروی کاغد آورد . این آثار نیز عمدتاً شامل اشیاء گلی ، استخوانی و در دوران جدیدتر فلزی است و در این میان تل باکون بعنوان یکی از کهنترین نواحی استقرار بشر از نظر ظروف سفالی مکشوفه در آن مورد توجه محققین و علمای فن قرار گرفته است . در یک کیلومتری جنوب غربی روستای شرکت زراعی و در غرب جاده آسفالته میان شمس آباد و زراعی ( حدود 3 کیلومتری جنوب غرب تخت جمشید ) و در وسط مزارع ذرت تپه های باکون الف و ب به فاصله تقریبی 1000 متر از یکدیگر قرار گرفتند . که از لحاظ شکل همانند سایر تپه های ماقبل تاریخی مکشوفه در اکثر نقاط ایران از قبیل تپه سیلک کاشان ، گیان نهاوند ، جعفرآباد شوش و حصار دامغان می باشند[1] . این تپه ها در موقعیت '53 ° 52 طول جغرافیایی و '55 ° 29 عرض جغرافیایی واقع شده اند 1612 متر از سطح دریا بلندترند و رویهم رفته 270 متر طول ، 200 متر عرض و 5 الی 6 متر ارتفاع دارند و مساحت کل محل نیز 54000 مترمربع می باشد . موقعیت این تپه ها از لحاظ وضعیت زیست محیطی کوهستانی بوده و خاک آن از نوع رسی با پوشش گیاهی عمدتاً شیرین بیان و خارشتر می باشد[2] . تل باکون که به شماره 189 در تاریخ 18/4/1311 در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسیده است در سال 1312 توسط پروفسور ارنست هرتسفلد مورد کاوش قرار گرفت[3] ( جدیدترین کاوش توسط دکتر عباس علیزاده در سال 1383 انجام گرفته که نتیجه این کاوش هنوز منتشر نشده است . ) اما پروفسور هرتسفلد طی عملیات حفاری خود موفق شد چهار طبقه از چهار دوره را پیدا کند . طبقه اول که پائین تر از سایر طبقات است فاقد ساختمان و خانه بوده ورنگ خاک سیاه و کوفتگی و صلابت آن باعث شد کاوشگران به این نتیجه برسند که در این طبقه مردمانی می زیسته اند که هنوز با فن خانه سازی آشنا نبوده و در زیر چادر بسر می برده اند .و آن طبقه خاک سطح چادر بوده که در اثر رفت و آمد و نشست و برخاست مستحکم و کوفته گردیده است . در طبقه دوم آثار کلبه های محقر روستایی که به لانه بیشتر شباهت دارند تا خانه یافت شد ، این خانه ها کوچک و به یکدیگر متصل و دارای دربهای کوتاه و کوچه های باریک برای رفت و آمد بوده است. استخوانهای بز کوهی در این طبقه یافت شده واز ظروف سفالینی که در گوشه اطاقها باقیمانده حدس زده می شود که این دهکده در اثر یک حادثه ناگهانی یا در نتیجه طوفان و زلزله و یا تهاجم قبائل دیگری متروک مانده و ساکنین آن همگی لانه و خانه خود را رها کرده و گریخته اند ، دلیل این مدعا آن است که هنوز برخی از ظروف و دیزیها روی اجاق باقی مانده اند و حتی بقایای مواد غذایی نیز در ته آنها یافت شده است[4] . سفالهای ظریف و زیبایی که از این تپه بدست آمده با ظروف سفالی که از قدیم ترین دوره شوش اول پیدا شده شبیه می باشد و دارای قدمتی میان 3500 تا 4000 سال ق . م یعنی حدود 5000 سال قبل است . از آنجا که در تل باکون حتی یک عدد پیکان تیر پیدا نشده چنین استنباط کرده اندکه هنوز تیر و کمان اختراع نشده بوده است . و با توجه به این که فلزات نیز در این تپه ها بدست نیامده می توان گفت که شاید تمدن این منطقه از تمدن شوش قدیمتر بوده است .

      چیزی که علمای فن را بر آن داشت تا این آثار را با اشیاء مکشوفه از شوش همعصر بدانند یکنواختی جنس و شکل سفالهاست2 و گرنه چنانکه گفته شد پیدا نشدن فلز ممکن بود تاریخ این آثار را به پیش از هزاره چهارم ق . م برساند در کنار ظروف سفالی مجسمه های کوچک از حیوانات و پرندگان شبیه به بازیچه بچه ها به همراه پیکره هایی از آدمیان یافت شده است .

      نکته شگفت در باب پیکره های انسانی این است که تمامی آنها بدون سر می باشند . اینها باید بت های کوچک خانگی بوده باشند و به احتمال زیاد پیکره های مؤنث به ایزد بانوی مادری آن جامعه ابتدایی تعلق دارد که نظام اداره آن بر مادر سالاری استوار بوده است . این واقعیت که حتی یک پیکره هم پیدا نشده است که سر آن را نزده باشند با تخلیه مجتمع مسکونی تل باکون بی ارتباط نیست و از نوعی کیفر و مجازات حکایت می کند . احتمالاً پیکره بت کوچک خانوادگی نتوانسته یا نخواسته است به پرستندگان خود یاری رساند پس سرش را بریده اند 1[5]. بر روی این پیکره ها شکل صلیب های شکسته یا نمادهای دیگر دیده می شود و این می رساند که بومیان فلات ایران در ادوار پیش از تاریخ ، همانند دیگر اقوام و طوایف بدوی خودشان را رنگ می کرده اند . در طبقات سوم و چهارم تل باکون آثاری شبیه به طبقه دوم پیدا شد که چندان واضح و ظریف نیست ، تاریخ آن کمی بعد از اشیاء طبقه دوم بوده و تصور می رود سالهای زیادی فاصله نداشته باشد .      باز می گردیم بر سر سفال باکون ، سفالهای مکشوفه در تل باکون عبارت از جامهای آبخوری و سبوهای بزرگ ظریفی که با قلم سیاه خوش رنگی تزئین و با نقوش منظم و طرحهای هندسی که حاکی از مهارت و زبردستی استادان فن می‌باشد نقاشی و طراحی شده است . این سفالها فوق العاده ظریف و نازک و مثل پوست تخم مرغ می باشد . ظرافت و زیبایی آنها بحدی است که با ظریفترین ظروف چینی امروز برابری می کنند . ناگفته نماند از نمونه نشانهای بسیار رایج و معمول در نقاشی سفال باکون ، علائم شبیه زتا و زیگمای الفبای یونانی است ، همین نشانها وعلائم را در چین آن روزگار می توان یافت و بر همین اساس چنین استنباط می شود که این دو فرهنگ با هم ارتباط داشته اند1[6]. رنگ این ظروف زرد کم رنگ و نقوش ساخته شده روی آنها قلم سیاه است و روی بعضی شکل گاو یا بز کوهی نقش شده است . این همه می رساند که در هزاره سوم و چهارم پیش از میلاد مردمان این سرزمین بحد قابل ملاحظه ای آشنا به صنعت بوده واستادان هنرمند داشته اند . ساکنین این مجتمع مسکونی با چرخ سفالگری آشنا نبودند[7] ، گرچه وجود تعداد زیادی کوره های سفالگری یافت شده در این محوطه دلالت می کند که هنوز این صنعت به یک پیشه اختصاصی بدل نشده بوده است . باید دانست که صنعت سفال سازی در ایران براساس نتایج حفاری ها دارای قدمتی بیش از 6000 سال می باشد که از آن زمان تاکنون از صنایع ظریفه و مهمترین شعب فنون ساکنین فلات ایران می باشد و در هر قرنی و هزاره ای بشکلی آنرا می ساخته اند . این شیء گلی بظاهر بی قابلیت در نزد باستان شناسان و اساتید فن اهمیت و ارزش زیاد داشته ودر هر جا که پیدا شود معرف تاریخ کهنه و قدمت ساکنین آن دیار است و از روی نقش و نگار وشکل و ظرافت و رنگ آن می توان فهمید که سازندگان آن در چه هزاره و سده ای می زیسته اند و پایه صنعت و هنرشان تا به چه حد بوده است .

      نقشی که روی ظروف تل باکون از همه نقوش قابل ملاحظه تر است نقش صلیب شکسته است که مخصوص نژاد آریایی بوده و از روی این مدرک می توان حدس زد که مردمان این حدود شاید مثل سایر نقاط ایران از نژاد آریایی بوده اند[8] . صلیبهای تل باکون آزاد و بی حاشیه ، یا آنکه در دایره ای محصورند و گاهی هم درون مربعی جای دارند . این نماد ( صلیب ) از جمله اضافات تصادفی در یک طرح شلوغ نیست ، بلکه مضمون اصلی و غالب آن می باشد[9] .

      شکل صلیب شکسته در اصل نقش خورشید بوده است که مردمان ماقبل تاریخ از نظر احترام و اهمیتی که نسبت به خورشید قائل بوده اند نقش آن را روی ظروف سفالی می کشیدند که بعدها این نقش بصورت صلیب و سپس صلیب شکسته در آمده است .

      ستایش خورشید و ستارگان که تا آغاز عصر اسلامی نیز بین قبایل عرب معمول بوده عادتی است که از قرون متمادی بین افراد بشر و مردمان ماقبل تاریخ متداول بوده است . زندگانی بدوی و صحراگردی و آسمان صاف و شفاف مشرق زمین سبب شد که مردم صحرا نشین در خلقت ستارگان و اجرام سماوی و طلوع و غروب آنها با نظر دقیق و عمیقی بنگرند و احترام و تکریم برای آنها قائل شوند تا بالاخره به مرحله پرستش در آمد . خورشید نیز که شاه ستارگان بشمار می رفت هم از لحاظ عالم بالا و هم از لحاظ نور و حرارتی که به بشر می دهد و برای زندگی او بسیار سودمند است در میان خدایان جای مهمی برای خود باز کرد و در درجه اول اهمیت قرار گرفت[10] .       یادآوری می شود در این محوطه دو بار دیگر در سالهای 1951 و 1965 میلادی به ترتیب توسط لویی واندنبرگ و یک هیأت ژاپنی کاوشهایی صورت گرفت و همانگونه که در آغاز عنوان شد در فروردین ماه سال 1383 یک گروه حفاری به سرپرستی دکتر عباس علیزاده از آمریکا تل باکون را مجدداً مورد کاوش قرار داد که در آینده نتیجه این کاوش که اهداف گسترده ای را دنبال می کرد چاپ و منتشر خواهد شد .

منابع و مآخذ :

1.      آرشیو میراث فرهنگی مرودشت

2.      سامی ، علی . آثار باستانی جلگه مرودشت ، انتشارات میراث فرهنگی .

3.      هرتسفلد ، ارنست . ایران در شرق باستان ، ترجمه همایون صنعتی زاده . انتشارات دانشگاه شهید باهنر کرمان ، 1381 .

4.      نگهبان ، عزت اله ، مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران ، انتشارات سازمان میراث فرهنگی کشور ، تهران ، 1364 .



[1] رک : مروری بر پنجاه سال باستانشناسی ایران . تألیف عزت الله نگهبان . سال 382 به بعد .

[2] آرشیو میراث فرهنگی مرودشت .

[3] یکبار نیز دکتر لانگسدورف و پروفسور مک کان در این محل کاوشهایی نمودند .

1 سامی ، علی ، آثار باستانی جلگه مرودشت . ص 17.

2 تمدن سفال نخودی رنگ ، رک : نگهبان ، عزت اله ، مروری بر 50 سال باستانشناسی ایران ، ص 403 .

1 هرتسفلد ، ارنست ، ایران در شرق باستان ، ترجمه همایون صنعتی زاده ، ص 15 .

1 ضمن آنکه برخی سفالهای باکن از لحاظ شکل و نوع با سفالهای تمدن ماقبل تاریخ سامره در بین النهرین قابل قیاس اند . رک : عزت اله نگهبان ، منبع پیشین ص 415 .

2 اختراع چرخ سفالگری مربوط به 4000 تا 3500 سال ق.م است .

3 سامی ، علی ، منبع پیشین . ص 19 .

1 هرستفلد ، ارنست ، ایران در شرق باستان ، ترجمه همایون صنعتی زاده . ص 21 .

2 سامی ، علی ، آثار باستانی جلگه مرودشت ، ص 20 .

معرفی تنگ بلاغی پاسارگاد و بقایای جاده شاهی

معرفی

تنگ بلاغی پاسارگاد

و

بقایای جاده شاهی

کارهای داریوش که پس از کوروش کبیر استحکام بخشنده شاهنشاهی ایران هخامنشی است  بر این بود که یک حکومت نیرومند مرکب از همه کشورهای تابعه تشکیل دهد . فئودال هایی که درایالات و سرزمین های جزو این امپراتوری وجود داشت در این قدرت مستهلک گردید . ملیت ها محترم و هر کشوری زبان و دین ، مؤسسات ، آداب و هنر خود را نگه داشت و یک نوع وحدت کم نظیری در جهان شرق پدید آمد . حوزه شاهی به بیست واندی ایالت بزرگ تقسیم شد و در رأس هر کدام یک والی مقتدر و امین و مردم دار که مجری سیاست متین شاهنشاه بود قرار گرفت و راه های ارتباطی مهمی این ایالات را یه یکدیگر و به مراکز شاهنشاهی وصل می نمود .

 

راه شاهی شاهرگ امپراتوری پارس :

مشهورترین این راه ها راهی بود که از سارد تا شوش می رفت و از آن جا تا پایتخت امتداد  می یافت . راه سارد به شوش ،‌در حدود چهار صدو پنجاه فرسنگ یا ( 2683 کیلومتر ) طول و حدود یک صدو یازده ایستگاه داشته . فاصله میان هر ایستگاه نیز یک روز راه کاروان رو ( چهارفرسنگ ) بوده است . این راه از لیدی ( آناتولی غربی امروز ) به فریگی ( بخش میانی آسیای صغیر و از فریگی به کنار رود هالیس ( قزل ایرماق فعلی )‌و از آنجا در کاپادوکیه ( بخش شرقی آسیای صغیر ) به مرز کیلکیه ( اطنه امروزی در تاروس تنگ ملاوی ) و آرنل و از آنجا از راه رودزاب به تنگه ملاوی و از آنجا پس از عبور از روی پل دختر به شوش می رسید .

جاده شوش به پرسپولیس از یک سلسله تنگ و یک ناحیه کوهستانی عبور می کرد و شامل دو مسیر بود. یکی از این راهها که دشوارترین آنها نیز بود راهی است که از کوهستان ها عبور می کرد و بیشتر در معرض راهزنان بود .

راه دیگر که سختی کمتری داشت از طریق دشت اردکان و گذرگاه بولسورو         می گذشت . این راه در محل پل مورد در خوزستان مسیر قبلی را قطع می کرد و بسوی دشت فهلیان می رفت . این مسیر که طویل تر ولی دارای سختی کمتری بود از طریق شیراز بطرف جنوب می رفت .

تخت جمشید و پاسارگاد و شوش را جاده ای از راه بهبهان و ممسنی و فهلیان و شاپور به یکدیگر وصل می کرد که در بعضی نقاط هنوز سنگ فرش آن باقی مانده است و شرکت جان مولم طی بررسی ومطالعات خود روی راه های جنوب مقداری از بقایای این جاده باستانی را پیدا کرد .

چاپار خانه های هخامنشی :

یکی از اهداف ایجاد راه های ارتباطی این بود که اوامر و احکام حکومتی بسرعت و در اندک زمان به تمام ایالات برسد . گزنفون مورخ یونانی می نویسد : ( پس از تعیین مسافتی که یک اسب می تواند در یک روزه طی کند بدون آنکه از حد اعتدال خارج شده باشد . کورش فرمان داد در راه های کشور اصطبل هایی بسازند که فواصل آنها از یکدیگر مساوی باشد و در هر یک از این مکان ها چند اسب و مهم تر گمارند . در هریک از این مراکز مباشری باهوش و  زیرک مأمور شد تا نامه هایی را که چاپار می آورد از او بگیرد و به چاپارخانه بعدی برساند . گاهی شب هم چاپار حرکت می کرد . محقق این است که تندتر آن نمی توان مسافت کرد تا خبری بدست آورد .

هرودت در این باب آورده است : ( در میان موجودات فانی موجودی نیست که زودتر از چاپار پارس به مقصد برسد . زیرا پارس ها ترتیب این کار را بسیار ماهرانه داده اند. گویند راه هر قدر طویل باشد در آن آنقدر آدمی و اسب نگه می دارند که هریک روز راه یک چاپار و یک اسب داشته باشد . نه برف و نه باران ممکن است مانع حرکت سیر چاپار گردد و نه شب و نه گرما . چاپار اولی موضوع مأموریت خود را به دومی می رساند و او به سومی و ..... چنان که یونانیان در عید و ولکان مشعل را دست به دست می دهند ( وولکان پسر خدای بزرگ و رب النوع آتش و فلزات بود ) چنین چاپار که با اسب به مقصد می رسید پارس ها آنگارین Angareion می نامند .

 

آثار تنگ بلاغی و بقایای جاده شاهی :

تا حدود نیم قرن پیش محوطه باستانی پاسارگاد در مسیر شاهراه اصلی فارس به شمال قرار داشت . آنچنان که روایت های بازدیدکنندگان متفاوت مشخص می کند جاده باستانی مسیر رودخانه پلوار را در نزدیکی های تخت جمشید و استخر دنبال کرده و نه فقط از دره های وسیع سیوند و سعادت ، بلکه از معبر باریک صخره ای تنگ بولاغی نیز می گذشت . یک کاروانسرای بزرگ  در نزدیکی دهانه جنوبی معبر قرار داشت و 25 کیلومتر شمال آن تحت سلطه آرامگاه کورش بود . برای تمام بازدیدکنندگان مقدم جنوب ، اولین دید از پایتخت کورش ، از منظر باریک خروجی شمالی به گلوگاه درخت تنگ بولاغی سیر می شده است .

در این نقطه ، در جایی که رودخانه در اوج طغیان خود می توانست هر مانعی را در  ته دره باریک از میان بردارد و از آنجا که ساحل غربی آن را در بیشتر موارد صخره های عمودی تشکیل می دهد ، شاهراه معبری را که جسورانه در صخره ها ، 30 متر بلند تر از کف رودخانه بریده شده و بیش از 250 متر طول دارد ، اشغال می کند . برش سنگی جاده در بعضی نقاط در ضلع داخلی بیش از 10 متر ارتفاع داشته و تقریباً 70/1 متر عرض دارد که حدوداً برای عبور یک حیوان با بار کافی است . شیارهای بلند ناشی از قلم سنگتراشی در روی برش صخره ها در هر طرف جاده ، شاهدی بر مقاومت سنگ آهکی تیره و میزان سختی کار این جاده است .

در این مورد گاهنگاری دقیق امکان پذیر نمی باشد ولی احتمالاً کار بزرگی مانند این در پاسارگاد در دوره هخامنشی عملی بوده است .

برنامه اصلی بلند پروازانه تر از ظاهر فعلی آن بوده ، زیرا آنچنان که از گلوگاه پیچیده کانال های بریده شده در صخره ها بر می آید ، زمانی طرحی برای گذراندن مستقیم جاده از دیوارهای صخره ای بطرف جنوب پیچ اصلی ، در انتهای دشوار جنوب معبر در حال اجرا      بوده است .

قابل ذکر است که یک جان پناه کوتاه بریده در صخره ها در لبه بیرونی جاده ایجاد شده که بدون شک برای ایمن سازی مسافرت در طول برشها ، در زمان بالا آمدن آب رودخانه بوده است . البته از این بریدگی می شد در زمان نیاز به عنوان نهری برای آبرسانی به دره های کوچک پایین دست استفاده کرد .

ظاهر عمودی صخره ها در انتهای جنوبی جاده ، نشانگر تعدادی برآمدگی است که احتمالاً برای تحمل چوب بست در مراحل پایانی کار ، مورد استفاده بوده است . بعضی از این برآمدگی ها با 10 سانتیمتر ارتفاع و 19 سانتیمتر طول ، بطرز جالبی در نمای داخلی جاده بیرون زده و در بیشتر مسیر آن دیده می شود که در بعضی نقاط با فاصله 90 سانتیمتری از یکدیگر ، در ارتفاع 120 سانتیمتری از سطح جاده قرار گرفته اند .

سه حفره کم عمق ، با ابعاد 11*18 سانتیمتر، کاربرد نامشخصی دارد که در شیاری بطول 70/1 متر ، دقیقاً در مرکز جاده و نزدیک انتهای شمالی آن قرار گرفته است .این پدیده حتی اگر به تاریخ متأخرتری تعلق داشته باشد ، زمانی با یک دروازه که عبور و مرور را در این نقطه زیر نظر داشته ، در ارتباط بوده است.

در نمای داخلی جان پناه های صخره ای و حتی بخشی از دیواره داخلی به تعدادی سوراخ های باریک مته خورده برمی خوریم که البته ناشی از مته کاری جدید بوده و ارتباطی با سنگ بری باستانی ندارد .

در محوطه ای در 2 کیلومتری جنوب جاده صخره ای ، چند توده سنگی با قطری نزدیک به 12 متر و ارتفاع حدود 2 متر دیده می شود . ادواردکیل ضمن عملیات پاکسازی یکی از این توده های سنگی توانست یک قمقمه سفری لعابدار بدست آورد که از دستبرد سارقین در امان مانده بود . این قمقمه احتمالاً بدوره اشکانی تعلق داشته و همزمان با سایر تدفین های توده سنگی جنوب ایران است . داخل انباره سنگی در مرکز توده سنگ که دچار آسیب دیدگی شده حدود 60 سانتیمتر ارتفاع ، یک متر پهنا و بیش از 2 متر درازا دارد .

قابل توجه گردشگران و مهمانان عزیز

به اطلاع بازدید کنندگان محترم وبلاگ می رسانم ، در صورتیکه به تخت جمشید مسافرت نمودید ، جهت شنیدن توضیحات کامل و شگفتی های تخت جمشید می توانید ، قبلا با اینجانب هماهنگی نمایید تا لحظاتی شاد و پر از رمز و راز تاریخی از هخامنشیان را برای شما بازگو نمایم ....

"به این منظور می توانید با شماره من در وبلاگ تماس بگیرید ."

"09367047919 "

دوست دار شما و تاریخ ایران بزرگ

ناظم زارع

شرحی مختصر پیرامون هنر معماری و حجاری هخامنشی با تکیه بر آثار موجود در جلگه مرودشت


شرحی مختصر پیرامون هنر معماری و حجاری هخامنشی با تکیه بر آثار موجود در جلگه مرودشت

 

 

درآمد

 

در معماری سنتی ایران در قرون هفت و اوایل قرن ششم ق.م تخته سنگ های بزرگ یا سنگ هایی با تراش زمخت و خشن ، مستقیم روی زمین قرار داده می شد تا کرسی ساختمان را ایجاد کند . در زیر ستون های چوبی سنگ های مسطح قرار داده می شد و زیر ستون های مدور را با ستون های خشتی اندود شده تکمیل می کردند . از چوب برای ستون ، تیر سقف و نعل درگاه استفاده می شد و خشت برای تمامی دیوارها از روی کرسی به بعد ، طاق ها و سقف ها بکار می رفت از آجر بندرت استفاده می شد و در مجموع بنایی ظریف کمتر وجود داشته است . سطوح لعابدار بندرت یافت شده و جز تجارب اتفاقی با اندودهای متفاوت رنگی ، مشخص ترین مورد استفاده از رنگ به آجرهای منقوش ، از نوع بدست آمده در باباجان تپه واقع در استان لرستان ختم می شود . جلوه اصلی این معماری به طرح پرشکوه آن و بیش از همه ابعاد ، بخصوص نماهای بلند ، دیوارهای عظیم خشتی و تالارهایی با ستون های بلند باز می گردد . پنجره های باریک مدادی شکل و شکاف مزغل های سایه روشن دار ، هرکدام به تکمیل برجستگی های جسورانه نمای خارجی در دیوارهای دندانه دار یا پشتیباندار کمک               می نموده است . در حالی که درگاه ها ، تورفتگی دیوارها و پنجره های کور ، عناصر نمایان داخلی محسوب می شد .

 

حجاری در ایران قدیم ( ایلام ) :

حجاری در ایران قدیم بیشتر جنبه مذهبی و یا ضبط ماجراهای تاریخی را داشته واغلب به صورت نقش برجسته باقی مانده است . مهم ترین این آثار که در سال 1924 در منطقه کورانگون واقع در نورآباد فارس یافت شده نقش برجسته ای است مربوط به هزاره دوم ق.م در این نقش برجسته ، رب النوع و الهه ای با پیروان خود دیده می شوند .             رب النوع روی تخت متشکل از چنبره مار جلوس نموده ، دو شاخ از تاج او بیرون زده است و جامی بدست گرفته که گویی آب زندگانی را به سوی پیروانش جاری می کند . در عقب و جلو خدایان افرادی ملبس به جامه های بلند ایستاده اند که از روی نوع پوشش سر جنسیت ایشان نمایان است . در گوشه دیگر تصویر چهل خدمتکار نشان داده شده که دامن هایی تا سر زانو در بردارند و همگی بجز رهبرشان موهای خود را در عقب سر تابیده و بافته اند او نکات قابل توجه در این اثر آن است که اندام اشخاص در تمام موارد نیمرخ حک شده و این شیوه در میان اقوام و ملل مجاور ایران کمتر نظیر داشته است .

ارنست هرتسفلد می نویسد این قسم تصویر و نقاشی استقلال صنعتی ایران را نشان می دهد و حاکی از دوره طویل تکامل صنعت می باشد .

در نقش رستم نیز بقایای یک حجاری که از جهت موضوع و نحوه کار بی شباهت به نقش کورانگون نیست دیده می شود که البته بهرام دوم ساسانی جهت بیادگار نهادن اثری از خود نقوش مزبور را تقریباً نابوده کرده است .

معماری و حجاری دوره مادها :

در زمان مادها نیز ایرانیان به شیوه ساخت بناهای عظیم آشنا شدند . در آن زمان استفاده از ستون های بزرگ معمول شد . یکی از بهترین آثار حجاری مادی بنای مقبره موسوم به داو دختر در نورآباد می باشد . ویژگی مهم این اثر ستون های بزرگ حجاری شده و کنگره هایی است که در بالای آن تراشیده شده است . این قسم ساختمان مستلزم ترقیات زیادی در صنعت معماری می باشد . ستونهای آن به سبک ستون هایی است که اصطلاحاً ایونیک نامیده می شود و آن عبارت است از ستون هایی که هر دو طرف سرستون پیچ دارد و این از مشخصه های هنر یونانی است . اما با توجه به این که قبر مورد نظر در حدود 650 یا 550 ق. م حجاری شده  می توان گفت که صنایع یونان تأثیری در ایران نداشته است .

 

پاسارگاد نقطه آغازین حجاری هخامنشی

پس از آنکه کورش کبیر ایختوویگو ( آستیاگ ) پادشاه ماد را در سال 550 ق . م مغلوب نمود و سیطره قدرت خود را از دریای مدیترانه تا مرز هندوستان گستراند ،‌به آباد کردن و ساخت بناهای عظیم پرداخت . عالیترین بناهای این عصر در شهر پاسارگاد که پایتخت ایران بود تأسیس شد . مدخل و درگاههای این کاخ عظیم در عرض بنا واقع شده و توسط گاوهای عظیم الجثه بالدار محافظت می شده است . در سمت شمال ، بر یک قطعه سنگ آهکی به درازای سه متر انسانی بالدار حجاری شده که شباهت زیادی به تصاویر آشوری دارد و پاره ای محققین آنرا تصویر روحانی کورش بزرگ می دانند . در شمال غرب این کاخ ، تالار پذیرایی واقع است . در قسمت مرکزی تالار اصلی ، دو ردیف ستون به بلندی 13 متر دیده می شود . این ستونها به سر ستونهایی به شکل سراسب ، گاونر و با شیر شاخدار مزین بوده است . در تالار دیگری که دارای 24 متر طول و 22 متر عرض است سی ستون در شش ردیف موجود بوده که متناسب با رنگ کف تالار ، سرستونهای آن نیز تغییر رنگ می داده است . این سرستونها از جنس گچ بوده و به رنگهای قرمز سیر ، آبی آسمانی ، فیروزه ای ، قهوه ای روشن و سبز و زرد مزین بوده است . بی گمان این رنگها متناسب با رنگ پرده ها انتخاب شده و با رنگ سیاه و سفید ستونها وکف اتاقها هماهنگی و جلوه خاصی داشته است .

اما نام پاسارگاد همواره مرادف با نام مقبره کورش است . این بنا در ابتدای مجموعه آثار پاسارگاد واقع شده است . مقبره کورش یک اتاق چهار گوش مستطیل بدون پنجره و دارای یک درب ورودی با سقف سنگی شیروانی شکل است که از سنگ سفید بنا شده و بر روی یک سکوی 6 پله ای قرار دارد . این ساختمان در عین سادگی نمایانگر قدرت و اقتدار سر سلسله هخامنشی است .

پر واضح است که شاهکارهای معماری که بعدها در بنای کاخهای تخت جمشید مورد استفاده واقع شد در اصل اقتباسی تکمیلی از ابنیه پاسارگاد بوده است . پرفسور المستد معتقد است :‌« با اینکه آثار پاسارگاد کم است معهذا تصویری است از تمدن کامل و فرهنگ ملی ایرانیان باستان. »

لازم به ذکر است که در شهرستان های سروستان و فیروزآباد طاق ها و گنبدهایی از بناهای سابق مانده که دیولافوا آنها را متعلق به عهد کورش  می داند و معتقد است که ساختن طاق اختراع ایرانی است نه اقتباس از رومیان .

بعد از پاسارگاد بهترین آثار هخامنشی را در بیستون و تخت جمشید می توان دید ، در این میان شهر شوش را نیز نباید نادیده گرفت . زیرا این شهر که قدمتش به عهد پادشاهی ایلام می رسد تا آخر عصر هخامنشیان مرکز سیاسی امپراتوری پارس محسوب می شد . بنابراین لازم است قبل از توصیف یادمان های بیستون و تخت جمشید نگاهی داشته باشیم بدین شهر کهن .

شوش الگویی برای پرسپولیس :

          از همه گوشه های جهان ، طلا به سوی گنجینه شاهی روان بود . دیگر پادشاه هخامنشی زندگانی خشن یک سرباز را ادامه نمی داد و به مسکنی که اندکی بزرگتر از منازل رعایای او بود قانع    نمی شد . او در این زمان به پایتخت ها و قصوری وسیعتر و ظریف تر از نظایر خود که به امر سلاطین مقتدر بابل و آشور ساخته شده بود نیاز داشت . عظمت مقر با شکوه وی به منظور تولید اعجاب همه کسانی بود که از نقاط دور و نزدیک برای تقدیم هدایا و اظهار اطاعت و انقیاد بدانجا می آمدند و معماری آن توأماً مقیاس قدرت ، نیرو و جلال دربار وی بود .

            داریوش بزرگ به احتمال زیاد در سال 521 ق.م شوش را که در آن زمان بزرگترین پایتخت جهان و در خور جاه و جلال سلطنت هخامنشی بود به پایتختی خویش برگزید . وی دستور داد گرداگرد شهر را دیواری از خشت کشیدند و در پای دیوار خندقی عریض حفر نمودند که آنرا از آب رود شاهور ـ که به همین منظور منحرف کرده بودند ـ پر می کردند و این خندق شهر را بسان جزیره ای در بر می گرفت . اینجا داریوش نخست آپادانه را به کمک بابلیان برآورد و پس از آن تالار بارعام را که در اصل اقتباسی از معابد مصری بود ساخت .

کتیبه بیستون :

            عالی ترین کتیبه هخامنشی کتیبه بیستون است که در آن داریوش کبیر شرح وقایع اوایل سلطنت خود و سرکوبی یاغیان را گزارش می دهد . نقش بیستون مرکب است از پیکره داریوش و دوازده تن دیگر که در یک ردیف روی دیواره بلندی در بیستون کرمانشاه کنده شده است . نقش شاه از همه بزرگتر است . در بالای سر اسرا فر کیانی نقش شده است .

            داریوش کمر چینی با آستین های گشاد بر تن دارد و ریش بلند و گیسوان او با دقت جمع شده و پیچ خورده است. در زیر پای او گئوماته مغ افتاده و از شاه طلب عفو می کند . در برابر شاه نه اسیر با دستهای از پشت بسته و گردنهای در بند ایستاده اند و پشت سرش کماندار و نیزه دار نقش شده اند . لباس اسرا کوتاه و جزیی تفاوت از نظر لباس و ریخت با هم دارند . گزارش داریوش به سه زبان فرس قدیم ، عیلامی و بابلی نوشته شده است .

            نقش بیستون روی هم رفته ساده و خشک است . جالبترین قسمت نقش همان ریزه کاریهایی است که در قسمت موی سر و ریش داریوش اعمال شده . چنانکه قیافه ای گیرا و خوشایند بوی داده است . بنظر می رسد که نقش شاه شبیه خود او بوده و در اندازه طبیعی تصویر شده است .

 

پارسه میراث مشرق زمین

بزرگترین اثر حجاری و معماری هخامنشی را بطور قطع می توان در تخت جمشید با همان پرسپولیس یونانیان دید . نام اصلی این کلکسیون هنر و معماری بر اساس کتیبه خشایار شاه  که بر دیواره دروازه ملل قرار دارد ( پارسه ) می باشد . بعد از انتخاب دامنه کوه مهر بعنوان جایگاه این اثر عظیم ، همان هنرمندان و معمارانی که ساختمان شوش را به پایان رسانده بودند ، فراخوانده شدند تا آپادانه دیگری همانند نمونه شوش ولی پرابهت و شکوهمندتر برآورند .

لازم بذکر است که کلمه آپادانا فقط در برخی متون متفرق میخی که در کاوشهای داخل کاخ داریوش در شوش یافت شده دیده می شود . هرتسفلد لغت پارسی باستان آپادانا را با کلمه فارس جدید ایوان مرتبط

می داند و اشاره می کند که این اصطلاح ، بخش عمومی کاخ سلطنتی را مشخص می کرده است . قسمت عمده این بنای عظیم در زمان داریوش و فرزندش خشایارشا ساخته شده است . این مجموعه بر فراز یک سطحه سنگی ایجاد شده و شامل کاخهای رسمی ، تشریفاتی ، تالارهای عظیم بارعام ، خزانه و حرمسرا ست و از خرابه های آن که اینک برجای مانده عظمت شاهانه اش نمایان است . در ساختمان قصور سنگ ، آجر و چوب را با زیبایی خاصی در کنار هم قرار داده و با رنگها و جواهرات درخشان مزین کرده بودند .

مجموعه پارسه بر خلاف زیگوراتهای بین النهرین که برفراز سکویی آجری ساخته شده بودند ، بر سکویی سنگی به شکل مستطیل با خطوط منکسر و متکی به کوه ایجاد شده . مساحت آن 125000 متر مربع و ارتفاعش از 18 تا 8 متر متغیر می باشد . نکته جالب توجه در ساخت پارسه عدم کاربرد ملاط در بر هم نهادن سنگهاست . در واقع سنگهای بزرگ را با گیره های فلزی موسوم به بست دم چلچله ای با سرب مذاب برهم محکم کرده اند .

این مجموعه مشتمل است بر :

         أ‌-         مدخل ورودی که در قسمت غرب قرار دارد و شامل دو رشته پلکان دو طرفه می باشد که از سنگهای بزرگ تراشیده شده است . مشخصه این پلکان ها کوتاهی آنهاست بگونه ای که در آن واحد جمعیت زیادی با نوعی آرامش خاص از آن بالا می رفته اند . البته ذکر این نکته لازم است که با توجه به برخی قرائن احتمال می دهند که ورودی اصلی پارسه در قسمت جنوبی آن و جایی که کتیبه داریوش نصب شده قرار داشته است و این ورودی غربی توسط خشایارشا ساخته شده است .

       ب‌-      سردر بزرگ یا دروازه ملل که به امر خشایار ساخته شد و در دو سمت شرقی و غربی توسط گاوهای بالداری حفاظت می شده است . گرچه این نگهبانان برگرفته از هنر آشوری اندولی دارای تفاوتها ی چند با الگوهای آشوری خود می باشند .گاو بالدار آشوری از سنگ یکپارچه تراشیده شده است ولی گاو هخامنشی ترکیبی از قطعات سنگ به هم پیوسته است .بال گاو آشوری راست ولی بال گاو پارسه بصورت نیمدایره است . گاو بالداری که در مدخل  قصر سارگن دوم ایستاده پنج پا دارد ولی محافظان دروازه ملل بر روی چهار پا ایستاده اند . دروازه ملل که کتیبه های موجود در جرز درگاه آن بنایش را به خشایارشا نسبت می دهند ، دارای سه درگاه بوده و سقف آن روی 4 ستون استوار می گشت . امروزه یکی از سالمترین ستونهای پارسه را در این کاخ می توان دید که توسط خانم و آقای تیلیا بازسازی شده است .

       ت‌-      تالار بارعام داریوش با آپادانه که در جنوب کاخ دروازه ملل در ارتفاع 3 متری از کف سطحه بنا شده و دارای یک سالن بزرگ ،‌ 3 ایوان ( شمالی ،‌شرقی و غربی ) و اطاقکهای مجاور می باشد . این کاخ نیز بر اساس کتیبه موجود توسط خشایارشا به اتمام رسیده است.

       ث‌-      تالار صد ستون که شرق کاخ آپادانا برآمده است . اینجا خشایارشا دستور داد تصویرش را در گوشه های پنجره ها چونان قهرمان مغلوب کننده هیولاها نقش کنند . حجاری با ابعاد بزرگ ، از این هنر که همواره ملهم قوت ، قدرت و تسلط بود ـ منتج می باشد . این تالار عظیم در زمان خشایارشا به اتمام نرسید و فرزندش اردشیر اول دستور داد تا درب جنوب شرقی آن را بسازند .

        ج‌-       کاخ سه دری یا تالار شورا ، حرمسرا ، خزانه و بناهای کم اهمیت تری که در قسمت جنوبی مجموعه بنا شده اند .

نقوش برجسته پارسه :

            جالبترین نقوش برجسته پارسه حاشیه ای است که روی دیواره پلکان شرقی آپادانا کنده شده است . طول این نقش برجسته ها 93 متر است و دارای سه ردیف نقش می باشند ، در مرکز حاشیه علامت اهورامزدا نقر شده و تصویر یک مرغ خیالی ( عنقا یا سیمرغ ) که یکپای خود را به علامت پرستش و احترام بلند کرده روبروی علامت اهورامزدا قرار دارد . دو نفر از سپاهیان مخصوص شاه به حالت سلام در طرفین قسمتی که خالی مانده است ، ایستاده اند . تمام جاهای خالی را با تصاویری از درختان و بوته ها پوشانده اند . در انتهای حجاری نیز تصویر شیری حک شده که گاوی را مورد حمله قرار داده است .

            در قسمت اصلی حاشیه عده ای از سربازان جاویدان ایستاده اند ، نمایندگان ملل و اقوام تابعه هدایای خود را به شاه عرضه می کنند . این افراد را با توجه به لباس و کلاهشان می توان شناخت . در میان این نقوش حیواناتی از قبیل گوسفند ، گاو ، شتر ، اسب ، قاطر و حتی زرافه دیده می شوند .شیر ماده ای نیز جزو هدایاست که

توله هایش را از عقب حمل می کنند . این نقوش زیبا چنان بر دل سنگ کنده شده اند که گویی همه آنها از درختان تا آدمیان با نظمی خاص روانه دست بوسی شاه ایران هستند . در تمام حجاریهای موجود در پارسه انسانها بصورت نیم رخ و در حالی که یک پا را جلوی پای دیگر نهاده اند نموده شده اند . قیافه ها مشابه هم هستند و بنظر می آید که هدف تنها ترسیم پیکر انسانی بوده ، ولی نکته جالب این است که چهره های یکسان همگی دارای نوعی آرامش و سکون خارق العاده اند طوری که بیننده را مجذوب خود می کنند.

            از دیگر نقوش موجود پارسه که البته اهمیت آن کمتر از نقش برجسته سلام نوروزی نیست ، دو حجاری روی دیوار سربازخانه سربازان جاویدان است . هر یک از این حجاریها دارای تصاویری بدین شرح می باشند . داریوش روی تخت شاهی نشسته و پشت سرش ولیعهد ( خشایارشا ) ایستاده . پدر و پسر شاخه نیلوفری دو غنچه در دست دارند ( نیلوفر در ایران و مصر علامت مقام سلطنت بوده است . ) در جلو شاه دو بخوردان نهاده اند و شخصی که احتمالاً‌متظلمی است در لباس مادی روبروی او ایستاده در حالی که دست خود را به قصد احترام یا به جهت نرسید نفسش به مشام شاه بر دهان نهاده . پشت سر این فرد دو نفر خادم درباری ایستاده اند . پشت سر خشایارشا نیز چند نفر ایستاده اند . یکی از آنها دستمالی در دست دارد و بعد از او اسلحه درا شاهی با تیر و کمان و خنجری بر کمر دیده می شود . غلاف این خنجر از بهترین آثار منقوش هخامنشی است که تا حال یافت شده . قسمت بالای غلاف دو مرغ خیالی تصویر شده و در طول غلاف نه بز کوهی ردیف هم که سرهای خود را برگردانده اند حک شده و قسمت پایین غلاف به شکل سرقوچ ساخته شده است . این غلاف بزرگترین شاهکار صنعتی هخامشی از لحاظ طرح و نقش و ظرافت است . پشت سر اسلحه دار دو نفر از سربازان جاویدان به حالت سلام ایستاده اند . در تالار بزرگ آپادانه و کاخ صدستون ، ستونهایی عظیم برافراشته بودند که در واقع نوعی زینت بنا بوده است و هدف از ساختشان عظمت بخشیدن به تالار بارعام شاهان بوده است ، وگرنه سقفها نیازی به این همه ستون جهت استحکام نداشته اند . ارتفاع این ستونهای بلند و نازک قریب 18 تا 20 متر بوده و دارای سرستونهایی بشکل نیم تنه دو گاو که تمام سنگینی سقف را بر پشت خود تحمل می کرده اند . این سرستونها صد در صد ابتکاری ایرانی است . در مداخل کاخ داریوش همچنین سرستونهای چوبی بوده که مزین به سر انسانی بوده اند .

تندیس داریوش بزرگ ـ شوش :

            شاید بهترین نمونه هنر پیکر تراشی هخامنشی مجسمه تمام نمای داریوش بزرگ است که در نیمه دوم دسامبر 1972 توسط هیئت باستان شناسی فرانسوی در ویرانه های شوش بدست آمد .این مجسمه از یک تکه سنگ یکپارچه تراشیده است که به احتمال زیاد از کانهای مشهور مصری در وادی هامات در نزدیکی دریای سرخ آمده است . پایه سنگی مجسمه 81 سانتیمتر بلندی دارد و ارتفاع کنونی آن 46/2 متر است که با احتساب قسمت بالایی آن که نابود شده نزدیک به 3 متر بلندای آن بوده است . این مجسمه دارای کتیبه هایی به 4 زبان مصری ، پارسی باستان ، ایلامی و اکدی می باشد و درکل سند مهم تازه ای برای مطالعه در باب جامه پارسی است . این مجسمه علی رغم تمام همانندیهایی که از هنر مصری به همراه دارد و با اینکه حالتش با قوانین هنر مصری جور در می آید ، بسیاری از خصایص آن با شکوه ، متانت و سکون پیکرتراشی پارسه جور در می آید .

پل های هخامنشی :

            از دیگر آثار معماری و حجاری هخامنشی در مرودشت می توان به پل بند درودزن اشاره کرد . این پل بند که کار پل و سد را با هم انجام می داده بر روی کر ، بر دهانه آبگیر کانال بزرگ داریوش واقع شده است . این ساختمان در سالهای 1965 الی 66 میلادی توسط هیأتی از طرف دانشگاه پهلوی شیراز با مدیریت دکتر مورای ، ب . نیکل مورد حفاری قرار گرفت و در سال 1969 این بنای منحصر بفرد بواسطه واقع شدن در محوطه ساختمان سد جدید برای جلوگیری از انهدام آنرا منتقل کرده و در محل دیگری در همان سمت رودخانه 3 کیلومتر دورتر در مقابل سد جدید برپا کردند .

            در محل پل خان یعنی دست تلاقی رودکر با رود پلوار پل میانی بوده که احتمالاً در زمان هخامنشیان در محل وجود داشته و لردکروزن در آخر قرن نوزدهم این پل را که دارای دو چشمه قدیمی بوده دیده است .

            همچنین در سال 1340 شمسی طی حفاری هیأتی از باستانشناسان انگلیسی به سرپرستی استروناخ در پاسارگاد آثار یک دیوار سنگی بطول 16 متر و بلندی 5/2 متر در دو سمت رودخانه و بقایای پلی کشف شد . این پل 16 متر طول داشته و مرکب از سه ردیف پایه که هر ردیف آن شامل 5 ستون سنگی به ارتفاع 2 متر بوده بنا شده است. پایه های این ستونها بصورت چهار گوش و قطر ستونهای مدور 85 سانتیمتر بوده است . استروناخ این پل را بدوره هخامنشی نسبت می دهند .

معماری صخره ای :

            اگرچه ایرانیان در دوره مادها با معماری صخره ای آشنا بودند اما هخامنشیان این صنعت را متحول ساخته و به کمال رساندند . سخن از آرامگاههای شاهان هخامنشی در نقش رستم و کوه مهر است در این مکانهای مقدس می توان نهایت سخت کوشی ایرانیان را لمس کرد که با چه همتی سینه کوه را شکافته و 350 مترمکعب سنگ را از دل آن بیرون ریخته اند تا جایگاهی در خور فرمانروایان پارسی مهیا سازند . این یادگارهای درخشان که به شکل صلیب با چهارشاخه مساوی ساخته شده اند همگی از یک طرح کلی ( تقلید از آرامگاه داریوش
کبیر ) پیروی می کنند . بر شاخه بالایی شاهنشاه در جامه پارسی بر روی سکویی سه پله ایستاده و در زیر سایه فرکیانی ، آتش شاهی را نیایش می کند و از گوشه تصویر هلالی با گوی بسیار نازک سر بر آورده . سی تن از نمایندگان ملل تابعه تخت شاهی را بر سر دست می برند . در دو سوی داریوش سربازان و بزرگان ایران زمین ایستاده اند . بر دو شاخه میانی کاخی با یک در نقش است که به یقین مظهری از خانه ابدی شاهنشاه می باشد . در گذر از درب ورودی راهرویی قرار گرفته که در دیوار روبرو دارای اتاقکهایی و درون این اتاقکها جایگاه ابدی شاهان و افراد خانواده شان در عمق سنگ کنده شده است .

برجهای هخامنشی :

            از معماری هخامنشیان در سرزمین پارس دو بنای برج مانند نیز باقی مانده که یکی از ایندو موسوم به زندان سلیمان واقع در پاسارگاد تا حدود زیادی ویران شده است اما بنای دیگر واقع در محوطه نقش رستم علی رغم برخی نقصها هنوز هم پابرجاست . این برج یک بنای چهارگوش و پله دار است که بر اساس طرح و نقشه برج پاسارگاد ساخته شده است . مصالح بکار رفته در این برج ترکیبی از سنگ آهک سفید مرمرنمای و سنگ خاکستری است ، از سنگ سیاه نیز در طاقچه های مضرس آن استفاده کرده اند . قطعات سنگ بکار گرفته شده بدون ملاط و در برخی جایها با بستهای دم چلچله ای بر هم جفت شده اند . در ذکر عظمت معماری بنا کافی است دانسته شود که در دیوار غربی آن تخته سنگی به بزرگی 40/4 متر کار گذاشته اند . این بنا را می توان مخلوطی از معماری هخامنشی دانست ، کاربرد سنگهای سیاه در زمینه سفید ، از مشخصات معماری پاسارگاد است . بستهای دم چلچله ای بیشتر بدوره داریوش و خشایارشا تعلق دارند . در و درگاه ورودی بنا همانند در و درگاه ورودی آرامگاهها می باشد و طرز چیدن سنگها بدون نظم و بدون ملاط نیز نخستین قسمتهای سکوی پارسه را بیاد می آورد .

پایان سخن :

            فرمان بنای کاخ که توسط داریوش اول در شوش و تخت جمشید ( پارسه ) برجای مانده ، همه هنر رسمی هخامنشی را تشریح می کند . این هنر که تابع مقدرات شاهنشاهی بود ، به یک هنر بین المللی بدل شده بود . به واقع اگر پادشاهان همه آنچه را که تمدنهای قدیم شرق باستان ایجاد کرده بودند ،‌به عاریت نمی گرفتند پارسیان نمی توانستند بدان سرعت از مساکن کم اهمیت خود به کاخهای مجلل نزول اجلال نمایند . آیا آنان در این مورد همان کاری را که بسیاری از ملل پیشین انجام داده بوده اند ، تکرار نکردند ؟ بی شک چنین است ، اما اگر چه قوم اورارتو از آشوریها و ایشان از هنر سومری ، اکدی و هیتی عاریت گرفته بودند ، معهذا هیچ ملتی به شکوه و جلالی نظیر هنر هخامنشی نرسیده است .

            هنر هخامنشی ظریف و عاری از خشونت هنر همسایگان است ، به ویژه تصویر سربازان و اسبان ایرانی مانند همتایان آشوری بی روح نبوده و خشونت آنها را ندارد . همچنین حجاران هخامنشی بخصوص در نقش حیوانات استاد بودند ، نقش حیوانات در آثار ایندوره ساده و ظریف و دقیق است و از این نظر ایرانیان سرآمد دیگران بوده اند .نیز هنر هخامنشی دارای نوعی صراحت طرح و نقش ، قدرت و استحکام و دوام اثر هنری و تعادل آن است .

            مورخ فقید پیرنیا در کتاب تاریخ ایران باستان جلد دوم فصل 5 درباره صنعت معماری و حجاری هخامنشی می نویسد : ( آثار هخامنشی را زاره ، بنیامین معماری و حجاری شرق قدیم نامیده و می توان گفت که این صنعت با اسلوب که دیده می شود یا بهتر گفته باشیم این آخرین کلمه معماری و حجاری شرق قدیم با دولت هخامنشی بوجود آمد و با انقراض آن خاتمه یافت .) آری این هنر که در دوران کورش ، بزرگ و در عصر داریوش در اوج شکوفایی بود رکودی طویل در پی داشت . اگر جریانات عصر خشایارشا و اردشیر اول را کنار بگذاریم هنر مزبور تا پایان عهد هخامنشی لایتغیر ماند و آن زمان که اسکندر مقدونی به پشت مرزهایش نزدیک می شد به غایت خود رسیده بود .

منابع و مآخذ :

 

1.      ایران قدیم ، حسن پیرنیا( مشیرالدوله ) ، انتشارات اساطیر ، تهران 1373 .

2.      ایران از آغاز تا اسلام ، ر.گیرشمن ، ترجمه محمد معین ، انتشارات علمی و فرهنگی – تهران 1375 .

3.      پاسارگاد ، دیوید استروناخ ، ترجمه حمید خطیب شهیدی ، انتشارات سازمان میراث فرهنگی ، تهران 1379 .

4.      پژوهشهای هخامنشی ، جمعی از نویسندگان غربی ، ترجمه ع. شاپور شهبازی ، انتشارات مؤسسه تحقیقات هخامنشی 1354 .

5.      پلهای قدیمی ایران ، محمد علی مخلصی ،‌انتشارات میراث فرهنگی ، تهران 1379 .

6.      تاریخ عمومی هنرهای مصور ، علینقی وزیری ، انتشارات هیرمند ، تهران 1377 .

7.      شرح مصور نقش رستم فارس ، ع. شاپور شهبازی ، انتشارات بنداد تحقیقات هخامنشی ، 1357 .

 

 

تهیه و گردآوری :

جلال محمدی

کارشناس تاریخ فروردین 83