تخت جمشید ( پارسه )

تخت جمشید ( پارسه )

پارسه سکوت نیست ُ حقیقتی است که بر سنگ نوشته اند .
تخت جمشید ( پارسه )

تخت جمشید ( پارسه )

پارسه سکوت نیست ُ حقیقتی است که بر سنگ نوشته اند .

تاریخچه هخامنشیان:(شجره نامه هخامنشیان )

حدود سه هزار سال پیش، گروهی از مردمان هند و اروپایی که خود را آریایی می خواندند از جنوب روسیه امروزی به درون فلات ایران کوچ نمودند و پس از جنگ های محلی، سرانجام بر مناطق مختلف ایران تسلط یافته و برای خود سکونت گاهایی بر پا کردند. بیشتر این آریایی‌ها، کوچ‌نشین بودند و زندگی قبیله‌ای داشتند. قبیله آریایی از قبیله های بزرگی تشکیل شده بود که معروف‌ترین آنها پارسیان، مادها، سکاها، بلخیان، خوارزمیان، سغدیان، هراتیان و پارتیان بودند. همه آن‌ها به یک زبان ، اما با لهجه هایی متفاوت، سخن می گفتند و سرزمین خود را «ایریوشی نم» یا «ایریودئینگهونام»به معنی(سرزمین آریایی ‌ها) می‌خواندند و بعدها که قدرتمند تر شدند و حکومت جداگانه ای بر پا کردند، سرزمینشان را «ایریانو خشتر» یعنی «پادشاهی ایرانیان» خواندند. در اواخر سده هشتم (ق.م) مادها که نیرومند تر شده بودند در قسمت غربی ایران ، با آشوریانِ  به جنگ پرداختند، جنگی که حدود صد سال به طول انجامید و هخامنشیان سرانجام پیروز شدند .

آن‌ها دولت بزرگی بنیاد نهادند که 120 سال پایدار ماند ،اما سرانجام تسلیم کوروش کبیر شد. کوروش، پسر کمبوجیه ـ پادشاه پارسیان ـ و شاهدختی مادی بود. پادشاهی هخامنشی به رهبری کورش کبیر در چند ناحیه  از جمله انشان (در ناحیه مَلیان، محل بیضاء امروزی، 46 کیلومتری شمال شیرازو حدود80 کیلومتری شمال غربی مرودشت) و پاسارگاد (80 کیلومتری شمال شرقی مرودشت) و نواحی دیگری بین این دو منطقه ساکن شدند. پایتخت هخامنشیان بعداً همدان بود. کوروش پس از30 سال فرمانروایی، در جنگ با کوچ‌نشینان ماساگتی ـ  از اقوام سُکایی یا ایرانیان شمال آسیای میانه ـ کشته شد و پسرش «کمبوجیه» بر تخت سلطنت نشست. کمبوجیه به مصر لشکر کشید و آن دیار را زیر سلطه خود قرار داد، اما با طغیان طایفه «مُغان» سلطنت او به خطر افتاد و اما پیش از گرفتن انتقام خویش از مغان، درگذشت.سپس داریوش که از خویشاوندان نزدیک کوروش کبیرواز نوادگان چیش پیش بود، تاج و تخت هخامنشی را از چنگ غاصبان مُغ بیرون آورد و 36 سال (522 تا 486 ق.م) بر سرزمین ایران حکومت کرد.

پسرداریوش خشایارشا، که دختر زاده‌ی کوروش بود، 20 سال (486 تا 466 ق. م.) و پسر او، اردشیرِ اول، 43 سال (466 تا 423 ق.م) فرمانروائی کردند. پس از او داریوش دوم 20 سال (423 تا 403 ق.م) وسپس اردشیر دوم 44 سال (403 تا 359 ق.م) و اردشیر سوم 21 سال (359 تا 338 ق.م) و در آخر داریوش سوم 6 سال(336 تا 330 ق.م) فرمانروای ایران شدند. تا این که یونانیان با فرمانروائی  اسکندر مقدونی بر ایران تاختند و سرزمین ایران را تحت سلطه خود در آوردند. اما فرمانروائی او بر ایران طولی نکشید و دولتش هفت سال بیش‌ترپایدار نماند . بیشتربناهای شهر پارسه (تخت جمشید) در زمان داریوش بزرگ و پسرش خشایارشا بنا گردید. امابعضی بناها رااردشیر اول به اتمام رساند و اردشیر سوم نیز در بعضی بناها الحاقاتی اضافه نمود. دو بنای آرامگاه اردشیر دوم و سوم دردامنه کوهپایه شرقی تخت جمشید بنا شده است.  قلمرو هخامنشیان درآن زمان از دره سِند در هندوستان تا رود نیل در مصر و ناحیه بن غازی در لیبی امروز و از رود دانوب در اروپا تا آسیای مرکزی گسترده بود. در این قلمرو، اقوام و طوایف بسیاری با آداب و رسوم مختلفی زندگی می کردند و به قوانین حکومتی و پادشاهی هخامنشی احترام می گذاشتند. دولت هخامنشی، احترام به آزادی فردی و قومی،پاس داشتن نظم و قانون، تشویق هنرها و فرهنگ بومی و همچنین ترویج بازرگانی و هنررا سر لوحه خود قرار داده بود. سخنان دانشمند بزرگ «رومان گیرشمن» در مورد ایجاد دولت هخامنشی بسیار با ارزش است که ما آن را در اینجا نقل می کنیم:  «تاریخ شاهنشاهی، که هخامنشیان بر اثر دلاوری خود به وجود آوردند، ثلث دوم هزاره اول (ق.م) را در بر می گیرد. ملل و تمدن های دیگر به حیات خود ادامه می دادند، اما در مجموعه‌ی جهان  نقش اساسی را شاهنشاهی مذکور ایفا می‌کرد و برای مورخ که موظف است حوادث را در راستای تاریخ مورد مطالعه قرار دهد، تصور ایجاد چنین دولتی در ایران آن زمان، مدیون هخامنشیان است و آنان بودند که این تصور را به حقیقت نزدیک ساختند. دوام و استقلال این دولت ، میراثی بود که ایشان برای فرزندان خود به جا گذاشتند. روش اداری هخامنشیان در داخل کشور به هیچ وجه شباهتی با روش رومیان ندارد، چه در امپراطوری آنان، ملل مغلوب مجبور بودند خود را به پایه فرهنگی سایرین برسانند و در اقتصاد مشترک و سهیم باشند. این امر غالباً مستلزم آن بود تا مردمی که اصل و منشا آنان ـ مانند سنن و استعدادهای ایشان ـ مختلف بود، بتوانند خود را به درجات عالی تر برسانند. اما این مناسبات در زمان کوروش و داریوش با آنچه گفته شد، اختلاف دارد.  صرف نظر از بعضی نواحی دوردست که سطح فرهنگ مردم در آن پایین بود، پادشاهان هخامنشی در شاهنشاهی خود که وسیع ترین شاهنشاهی در تاریخ دنیاست، ترکیبی از تمدن های گوناگون به وجود آوردند، زیرا کشور آنان شامل بین‌النهرین، سوریه، مصر، آسیای صغیر، شهرها و جزایر یونانی و قسمتی از هند بود.  اگر هخامنشیان این ممالک را با سطح تمدن مخصوص خود تطبیق می دادند، سیری قهقرایی به شمار می رفت. آنان به منزله تازه‌واردان در اجتماع ملل، از پیشرفت تمدن های قدیم آگاه بودند.  بنابر استقلال داخلی وسیعی که در زمان کوروش ایجاد شد و بنابر سیاست زیرکانه داریوش، فرهنگ‌های قدیم محفوظ ماندند و شاید هم در توسعه و ثبات مملکت موثر شدند» .


با طلوع دولت هخانشی که به وسیله کوروش کبیر پارسی از خاندان معروف بنیاد گردید (حدود 550 ق.م) ، ایران در صحنه تاریخ جهانی نقش فعال و تعیین کننده ای یافت . همچنین ، این دولت منشاء و مرکز یک تمدن و فرهنگ ممتاز آسیایی و جهانی دنیای باستان شناخته شد.  کوروش کبیر، پادشاه سرزمین انشان (انزان ، در حدود شوش نواحی ایلام جنوبی) و سر کرده سلحشور و محبوب طوایف پارسه (پارس) که قلمرو او و پدرانش در آن ایام تابع حکومت پادشاهان خاندان دیااکو محسوب می شد، با شورش بر ضد آستیاگ و پیروزی بر او ، هگمتانه (اکباتان ، همدان) را گرفت (549 ق.م.). وی، خزاین و ذخایر تختگاه ماد را هم وفق روایت یک کتیبه بابلی ، به " انشان " برد و سرانجام به فرمانروایی طوایف ماد در ایران خاتمه داد.  

غلبه سریع او بر قلمرو ماد که بلافاصله بعد از سقوط همدان تحت تسلط او در آمد ، در نزد پادشاهان عصر موجب دلنگرانی شد . کوروش برای مقابله با اتحادیه ای که با شرکت لیدیه ، بابل و مصر بر ضد او در حال شکل گرفتن بود ، خود را ناچار به درگیری با آنها یافت .  پس از آن ، بلافاصله با سرعتی بی نظیر، به جلوگیری از هجوم کرزوس پادشاه لیدیه ، که با عجله عازم تجاوز به مرزهای ایران بود ، پرداخت . در جنگ ، کرزوس مغلوب شد و ساردیس (اسپرده ، سارد) پایتخت او به دست کوروش افتاد (546ق.م.). این پیروزی ، آسیای صغیر را هم برقلمرو وی افزود (549 ق.م.) اما ، قبل از درگیری با بابل و ظاهرا" برای آنکه هنگام لشکر کشی به بین النهرین مانند آنچه برای هووخ شتره ، پادشاه ماد ، در هنگام عزیمتش به جنگ با آشور پیش آمد، دچار حمله سکاها نشود ، چندی در نواحی شرقی فلات به بسط قدرت و تامین حدود پرداخت . بالاخره ، با عبور از دجله حمله به بابل را آغاز کرد و تقریبا" بدون جنگ آن را فتح کرد (538 ق.م.) با فتح بابل ، سرزمینهای آشور و سوریه و فلسطین هم که جزو قلمرونبونید- پادشاه بابل -  بود نیز ، به تصرف کوروش در آمد . اما، در گیریهایی که در نواحی شرقی کشور در حوالی گرگان و اراضی بین دریاچه خزر و دریاچه آرال برای او پیش آمدو ظاهرا" به مرگ او منجر شد (529 ق.م.) ، او را از اقدام به لشکر کشی به مصر ، که در گذشته با لیدیه و بابل برضد وی هم پیمان شده بودند ، مانع گشت .  پسرش ، کمبوجیه این مهم را انجام داد (525 ق.م.) وبدین گونه ، مصر و قورنا (سیرنائیک) در شمال آفریقا هم جزو قلمرو هخامنشی ها در آمد و شاهنشاهی پارسی ها به وسعت فوق العاده ای که در تمام دنیای باستان بی سابقه بود، رسید . بالاخره ، داریوش اول (معروف به کبیر) که بعد از مدت کوتاهی (521 ق.م.) با ایجاد امنیت ، احداث شبکه های ارتباطی ، وضع قوانین و تنظیم ترتیبات مربوط به مالیات عادلانه ، به این دولت که در واقع میراث کوروش بود ، تمرکز و تحرک واستحکامی قابل دوام بخشید. معهذا ، لشکر      کشی هایی که داریوش در مرزهای غربی و شمال شاهنشاهی کرد وبیشتر ناظر به تامین وحدت و تمامیت آن بود ، در آسیای صغیر و یونان با مقاومتهایی مواجه گردید (499 ق.م.) که حل آن از طریق نظامی، برای وی ممکن نگشت                         (490 ق.م.).  پسرش ، خشایارشا هم که بعد از او به سلطنت رسید (486 ق.م.) در رفع این مقاومتها (480 ق.م.) که از عدم تفاهم بین حیات یونانی و اصول حکومت شرقی ناشی می شد، توفیقی حاصل نکرد. حتی بعد از خشایارشا (465 ق.م.) هم . این سوءتفاهم بین ایران با شهرهای یونان مدتها ادامه یافت .  معهذا جانشینان دیگر داریوش و از جمله کسانی چون داریوش دوم (404 423 ق.م.) و اردشیر دوم (358 404 ق.م.) که هیچ یک ذره ای از لیاقت و کاردانی او را هم نداشتند، در حل سیاسی این مساله و حفظ سیادت ایران در نواحی شرقی و مدیترانه ، دچار مشکلی نشدند. حتی شورش مصر بر ضد ساتراپ ایرانی خود (415 ق.م) ، که یک چند آن سرزمین را از ایران جدا کرد ، و واقعه بازگشت ده هزار چریک یونانی از ایران (401 ق.م.) که نشانه ضعف نظامی ایران در آن ایام بود، تمامیت شاهنشاهی ایران را متزلزل نکرد . به همین دلیل، نظامات داریوش بزرگ و تدابیر سیاسی بعضی ساتراپهای ایرانی که مشاوران پادشاهان بودند ، همچنان حافظ وحدت و تمامیت قلمرو هخامنشی باقی ماند.  این قلمرو وسیع که از حدود جیحون و سند تا مصر و دریای اژه را در بر می گرفت ، در عهد داریوش شامل تقسیمات اداری منظمی بالغ بر بیست استان (هرودوت) یا بیشتر (کتیبه ها) بود که در هر استان (خشتره = شهر) یک ساتراپ (خشترپ = خشتروپان = شهربان) به عنوان والی عهده دار امور کشوری بود . با آنکه این والی بر تمام امور مربوط به استان نظارت فایق داشت ، فرمانده پادگان استان و نگهبان ارگ آن تحت حکم وی نبودند . به این ترتیب ، ساتراپ با وجود اقتدار بالنسبه نا محدود ، همواره تحت نظارت پادشاه قرار داشت و فکر یا غیگری برای او ، چندان قابل اجرا به نظر نمی رسد . حکم و اراده پادشاه هم در سراسر این استانها قانون محسوب می شد و مطاع بود .  اقوام تابع هم با آنکه در ادیان و عقاید و رسوم خود محدودیتی نداشتند، در ضابطه تبعیت از حکم پادشاه، به حفظ وحدت و تمامیت شاهنشاهی متعهد بودند . نمونه این تعهد ، از همکاری آنان در کار بنای کاخ داریوش در شوش پیداست . لوحه های گلی بازمانده از آن پادشاه ، نقش صنعتگران این اقوام و مصالح سرزمینهای آنان را در ایجاد این کاخ به یاد می آورد .  نام سرزمینهای تابع ، در کتیبه ای متعلق به مقبره داریوش که در نقش رستم        می باشد ، به تفصیل این گونه آمده است : ماد ، خووج (خوزستان) پرثوه (پارت) ، هری ب و (هرات) ، باختر ، سغد ، خوارزم، زرنگ ، آراخوزیا (رخج ، افغانستان جنوبی تاقندهار) ، ثته گوش (پنجاب) ، گنداره (کابل ، پیشاور) ، هندوش (سند) ، سکاهوم ورکه ر(سکاهای ماورای جیحون) ، سگاتیگره خود (سکاهای تیز خود ، ماورای سیحون) ، بابل ، آشور ، عربستان ، مودرایه (مصر) ، ارمینه (ارمن)، کته په توک (کاپادوکیه ،بخش شرقی آسیای صغیر)، سپرد (سارد ، لیدیه در مغرب آسیای صغیر)،   یئونه (ایونیا ، یونانیان آسیای صغیر)،   سکایه تردریا (سکاهای آن سوی دریا : کریمه ، دانوب) ،   سکودر (مقدونیه)،   یئونه تک برا (یونانیان سپردار: تراکیه ، تراس)،   پوتیه (سومالی)، کوشیا (کوش  حبشه) ، مکیه (طرابلس غرب ، برقه) ، کرخا (کارتاژ ، قرطاجنه یا کاریه در آسیای صغیر) .  در بین این نامها ، ظاهرا " سرزمینهای هم بود که ساتراپ جداگانه نداشت و به وسیله ساتراپ استان مجاور یا نزدیک اداره می شد . لوحه أی نیز در شوش به دست آمده است که به داریوش تعلق دارد و نام کشورهای تابع را با اندک تفاوت تقریبا " همانند آنچه در کتیبه نقش رستم او آمده است یاد می کند. فهرست دیگری  را هرودوت (تواریخ 3 : 98 89) نقل می کند که بعضی اطلاعات جالب توجه را که درباره مقدار وترتیب مالیات این نواحی ، به دست  می دهد . البته ، این اطلاعات معلومات مندرج در کتیبه ها را نیز تکمیل می کند . همچنین ، تجدید نظرهایی را هم که ظاهرا" گه گاه در تقسیمات اداری کشور می باید پیش آمده باشد ، ارائه می دهد .  در یک کتیبه مربوط به تخت جمشید نیز که به نظر می رسد متعلق به مقبره یکی از پادشاهان هخامنشی و به احتمال قوی اردشیر دوم (حدود 358 ق.م.) باشد ، فهرست اقوام تابع شاهنشاهی ، این گونه آمده است : پارسی ، مادی ، خوزی ، پارتی ، هروی ، باختری ، سغدی ، خوارزمی ، اهل زرنگ ، اهل رخج ، ثته گوشی ، گندهاری ، هندی ، (اهل سند) ،سکایی هومه ورک ، سکایی تیز خود ، بابلی ، آشوری ، عرب، مصری ، ارمنی ، اهل کاپادوکیه ، اهل سارد ، پوتی ، کوشی ، کرخایی . اینکه نام اقوام تابع در این ایام که فقط بیست و هشت سال با کشته شدن داریوش سوم و انقراض هخامنشی ها 330 (ق.م.) فاصله دارد، با آنچه در کتیبه مقبره داریوش در نقش رستم درباره سرزمینهای تابع وی آمده است ، تقریبا" تفاوتی ندارد ، نشان می دهد که هخامنشی ها تا پایان دوران فرمانروایی وحدت و تمامیت قلمرو خود را حفظ کرده اند . حتی ، قراین حاکی از آن است که در پایان عهد اردشیر سوم (338 ق.م.) چند سالی قبل از سقوط شاهنشاهی پارس ، دولت هخامنشی به مراتب قوی تر ، منسجم تر و منظم تر از پایان عهد خشایارشا بوده است .  شکست داریوش سوم (330 336 ق.م.) از اسکندر هم غیر از مهارت جنگی فاتح مقدونی جدایی قسمتی از سپاه که خود را یونانی می دانستند از سپاه داریوش سوم که منجر به شکست او و  سقوط امپراطوری هخامنشی شد.  مدت دوام شاهنشاهی هخامنشی ، دویست و سی سال بود. فرمانروایی آنان در قلمرو شاهنشاهی به خصوص در اوایل عهد موجب توسعه فلاحت ، تامین تجارت و حتی تشویق تحقیقات علمی و جغرافیایی نیز بوده است . مبانی اخلاقی این شاهنشاهی نیز به خصوص در عهد کسانی مانند کوروش کبیر و داریوش بزرگ متضمن احترام به عقاید اقوام  تابع و حمایت از ضعفا در مقابل اقویا بوده است ، از لحاظ تاریخی جالب توجه است . بیانیه معروف کوروش در هنگام فتح بابل را ، محققان یک نمونه ازمبانی حقوق بشر در عهد باستان تلقی کرده اند . که امروزه بر سر در سازمان ملل، بعنوان کتیبه حقوق بشر نصب شده است. 

ناظم زارع کارشناس مرمت آثار هنری

نظرات 1 + ارسال نظر
سینا دوشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1394 ساعت 12:33

خب چرا خودشونو جز ارتش ایران نمیدونستن
اگر فهمیدید ممنون و بسیار سپاس گذار می شم جواب رو به ایمیلم ارسال کنید

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد